پاینده ایران

ایران سرافراز در جهان ---- جهان به ایران سرافراز

پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۵

اومانيسم

مطلب زیر بر گرفته از وبلاگ اومانیسم میباشد

اومانيسم نو در جامعه ي ايران

اومانيسم نو به معناي اصالت انسان، انسان مداري و خودبنيادي، انسان را مرکز ثقل و محور تمام ارزش ها مي داند؛ يعني اصالت به اراده و خواست او داده مي شود و انسان به تنهايي محور تمام معيارها مي شود. در اين نظريه همه چيز از انسان شروع مي شود و به انسان ختم مي شود و هيچ حقيقتي برتر از انسان وجود ندارد.
در حقيقت اومانيسم انسان محور، در مقابل مکتب خدامحور، قرار مي گيرد. در اومانيسم جديد مکتب وسيله اي شده است، براي انسان محوري. در حاکميت اين نوع تفکر جامعه نيز نجات خود را در بروز و ظهور انسان هايي مي داند که خود را خوب محور قرار مي دهند و به عنوان ليدر شخصيتي کاريزمايي پيدا مي کنند. در اين نوع تفکر اومانيستي کاريزما محوري نقش اساسي را ايفاء مي کند.
حقيقت امر اين است که تفکر اومانيستي متعلق به فرهنگ يونان و چندين قرن قبل از ميلاد است. در فرهنگ يوناني هم تفکر کاريزماپروري حاکم بوده است. آن ها معتقد بوده اند آتش آسمان يا آتش جاويدان منحصراً در اختيار «زئوس» يا خداي خدايان است. و او در تلاش است که اين آتش به دست انسان نيافتد. انسان نيز هميشه در تقلاي به دست آوردن آن است، اما موفق نمي شود. اين رقابت همواره بين آنان وجود دارد تا اين که «پرومته» اين اتش را از زئوس مي ربايد و آن را از آسمان به زمين آورده، به انسان مي دهد و بدين وسيله به او شخصيت مي بخشد. در مقابل، زئوس پرومته را به صخره سنگي در کوه هاي قفقاز مي بندد، روزها عقابي جگر او را مي خورد و شب دوباره جگرش مي رويد، تا اين که يکي ديگر از خدايان (هرکول) او را نجات مي دهد.
بدين سان در فرهنگ يونان اين تلقي وجود داشت که انسان رقيب وار در مقابل خدايان قرار دارد و اصالت به خدايان داده مي شد. در مقابل اين اعتقاد، عده اي نيز بودند که اصالت را به انسان مي دادند که همان اومانيسم قديم بودند. لذا اومانيسم به صورت مبهم در همان زمان نيز وجود داشت. بعداً نظريه انسان مرکزي و خودمحوري به وجود آمد، که هسته ي مرکزي زمينه هاي اجتماعي، اخلاقي و سياسي اومانيسم شد که بعد از رنسانس و نهضت علمي غرب به صورت روشن تر و مدون تري ظاهر گشت. به تدريج واژه اومانيسم در درون رنسانس مورد احترام قرار گرفت و همه چيز محدود به موازين بشري محض شد و هر اصل و طريقتي را که خصلت معنوي و برين داشت به صورت انتزاعي و مجرد درآمد و به بهانه ي تسلط بر زمين از آسمان روي برتابيده شد. و همه چيز با روي گرداني از اصل خدامحوري محدود به موازين بشري محض شد. يعني به جاي اين که معيار دستورات خداوند باشد معيار انسان است. به همين دليل غرب به مرور زمان از نظر انساني فقط به دنبال کامروا ساختن نيازمندي هاي مادي طبيعت بشري قرار گرفت. لذا با حاکميت اومانيسم و انسان محوري بر فرهنگ ملل اروپايي، سرنوشت آينده امور تغيير يافت. تا آن زمان تمامي مسائل و موضوعات بر مبناي اعتقاد به خدا و مذهب بود و همه ي فعاليت ها متأثر از صبغه ي دين بود، اما در حاکميت اومانيسم محور تمام ارزش ها و نهايت همه ي امور حاکميت سياسي انسان ها شد و وجهه ي همت بشر، گسترش و تعميم دامنه ي قدرت با هر وسيله اي شد و هدف همه چيز را تحصيل قدرت فرض کردند، تا هر چه بيشتر و بهتر انسان بر طبيعت مسلط شود.
در اين مکتب، انسان در همه حال خويشتن را محور همه چيز مي داند و در مقابل هيچ مقام و موجديت ديگري سر تعظيم فرود نمي آورد. به نظر نگارنده در حاکميت تدريجي نوعي تفکر اومانيستي جديد در ايران، مکتب وسيله اي مي شود تا انسان محور قرار گيرد و دستورات الهي براي تحصيل قدرت و رسيدن به حاکميت تفسير به رأي شود. بسط اين تفکر و حاکميت اجتماعي آن موجب مي شود تا جامعه ناخواسته اومانيستي شده، نجات خود را در کاريزماها جست وجو کند و تلاش نمايد تا براي نجات و تسلط بر طبيعت کاريزماها را به قدرت برساند. لذا مي بينيم عملاً حرکت هاي سياسي اخير مردم نيز بيشتر بر محور نيازمندي هاي مادي شکل مي گيرد و به کساني روي مي آورند که در قالب دين وعده معيشت و رفاه مي دهند و براي رسيدن به مقصود هم چنان اين حرکت تکرار مي شود تا اگر کاريزمايي در شعارهاي نو و جديد موفق نبود، کاريزماي ديگر انتخاب شود و در اين روند روح دموکراسي واقعي که عامل رشد و ترقي اجتماعي است حاکم نخواهد شد و جامعه هم چنان براي به قدرت رساندن کاريزماها به چالش کشيده خواهد شد و در تب اختلافات خواهد سوخت و نيازمندي هاي تصنعي او هم محقق نخواهد شد
با تشکر از نویسنده وبلاگ اومانیسم

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۵

خاستگاه (مبدأ) تاریخ ایران


۱۳۸۵هجری تازی یا ۲۵۶۵ پارسی؟



ایرانی باید بداند که پیش از حمله تازیان بیابان گرد به ایران در ۱۴۰۰ سال پیش دارای فرهنگ و آئین پرفروغی بوده و تاریخ هجری (۱۳۸۵ هجری تازی) شایسته ایرانی نیست. معمولاً کشورها و ملتها تاریخی را مبداء قرار میدهند که به آن فخر و مباهات میکنند و به آن می بالند؛ ولی آیا فرار مشتی تازی راهزن بیابانگرد از گوشه ای از بیابانهای عربستان به گوشه ای دیگر رخدادی است که باید مایه افتخار ایرانیان باشد؟
.


ایرانی باید بداند که با بکار بردن این تاریخ (۱۳۸۵ هجری) غیر مستقیم به تازیان و تازی پرستان در قبولاندن اینکه ایرانی پیش از اسلام تاریخ پر افتخاری نداشته و اصلاً ایرانی آدم نبوده همراهی میکند


.برای اعراب بیابان گرد ۱۴۰۰ سال پیش که در تاریخ مدنییت قدر و اعتباری نداشته اند و چیزی جز کشتار و چپاول و راهزنی نمیشناختند و طوایف پیشرفته آنها خود را به دولت ایران و روم نزدیک ساخته بودند و نزدیکی به دربار کسرا و روم را مایه مباهات خود میدانستند، تعجب آور نیست که اینان تاریخ هجری را مایه افتخار خود بدانند؛ چرا که تا آنزمان مبداء تاریخی درستی جز عام الفیل نداشتند. پس از راه بالیدن به خویش که شجاعت کرده و به محمد پیوستند و و قبیه بزرگ چون اوس و خزرج محمد را تحت حمایت و پناه خود گرفتند، هجرت را مبداء تاریخ خود قرار دادند


ولی آیا تاریخی پرفروغتر و زیباتر و بیاد ماندنی تر در گذشته ایران پیدا نمیشود؟

آیا این تاریخی نیست که یادآور شکست فاجعه آمیز سپاه و مردم ایران و تاراج شدن دارائیشان بدست تازیان است؟

آیا این تاریخی نیست که یادآور قلع وقمع و کشتار بیرحمانه سدها هزار زن و مرد و پیر و جوان دلاور ایرانی است که بجرم دست نکشیدن از آیین پاک گفتارنیک، پندارنیک، کردارنیک در نهاوند، استخر (شیراز)، ری، فارس، مازندران، خراسان و... مانند گوسفندان سربریده شدند و سپس از بازماندگان آنان جزیه (باج) گرفته شد؟

آیا این تاریخی نیست که زنان و دختران ایرانی به کنیزی گرفته شدند و برادران و شوهرانشان را کشتند و به آنها تجاوز کردند و دست آخر در بازارهای مدینه و مکه فروخته شدند؟

آیا این تاریخ به آتش کشیده شدن و از بین رفتن کتابخانه ها و مراکز علمی ایران نیست؟؟؟


آیا این بر ایرانی شایسته تر نیست که تاریخ تشکیل اولین قانون مدون کشورش بدست کوروش، بنیانگذار اولین پیش نویس اعلامیه حقوق بشر در جهان را که بیش از ۲۵۶۰ سال از آن میگذرد را بعنوان مبداء تاریخ خویش انتخاب کند؟؟؟



Image and video hosting by TinyPic

دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۵

عاقبت دشنه فرود آمد

بیانیه دفتر تحکیم وحدت به مناسبت کشته شدن یک دانشجو در دانشگاه سبزوار : عاقبت دشنه فرود آمد

در پی کشته شدن یک دانشجوی دانشگاه سبزوار توسط یک دانشجوی عضو بسیج دانشجویی روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت با صدور بیانیه ای نسبت به این فاجعه به شدت اعتراض کرد:
سر انجام دشنه عریان تحجر بر قلب دانشجو نشست. اگر تا دیروز جان دانشجویان دربند به شکرانه پایداری حکومت اسلامی ایمن نبود و زندان مسلخ بود و بوی خون پاک اکبر محمدی ها از آنسوی دیوارها به مشام دانشگاهیان می رسید؛ امروز دانشگاه خود رنگ خون گرفته و دانشجو به تیغ سلاخی جلادان متحجر سپرده شده است.
مقارن عصر شنبه 27 آبان 1385 یکی از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم سبزوار به ضرب فرود آمدن چاقو بر قلب توسط عضو بسیج دانشجویی این دانشگاه به قتل رسید. به گفته شاهدان عینی مقتول در حال گفتگو با همسر خویش در محل ایستگاه اتوبوس دانشگاه بوده است که ضارب با ایراد این سوال که نسبت شما چیست؟ وارد حریم حوزه خصوصی انان می شود. بعد از وقوع درگیری لفظی، ضارب در اقدامی وحشیانه با فرود اوردن چاقویی بر قلب مقتول وی را به قتل می رساند. به گفته دانشجویان این دانشگاه قاتل از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه بوده که پیش از این نیزسابقه درگیری هایی از این دست را داشته است. گفته می شود قاتل پس از دستگیری در مرکز انتظامی سبزوار ضمن اعتراف به انجام قتل انگیزه خویش را جریحه دار شدن احساسات مذهبی خود از گفتگوی دو جوان دختر و پسر در انظار عمومی دانسته است.
دفتر تحکیم وحدت ضمن عرض تسلیت به خانواده داغدیده جامعه دانشگاهی و بالاخص دانشجویان دانشگاه تربیت معلم سبزوار ، بر خود لازم می داند نکاتی را پیرامون این فاجعه به استحضار رساند:
1. رخداد فوق بیش از همه وقت چهره عریان و طالبانی عمال حکومت دینی استبدادی را روشن ساخت. وقوع قتل توسط یکی از اعضای سازمان نظامی بسیج دانشجویی به عنوان مروج آرمانهای حکومت نمایانگر بازتولید گفتمان خشونت و جاهلیت توسط مربیان و فرماندهان این سازمان نظامی می باشد.
2. از آنجایی که این قتل توسط یکی از اعضای بسیج دانشجویی صورت گرفته است مسوؤلین ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، موظف به پاسخگویی در برابر ملت می باشند. از فرماندهی سپاه پاسداران انتظار می رود ضمن عذر خواهی از جامعه دانشگاهی و وجدان ملت ایران، زمینه تحقیقات مستقل را در خصوص تعرض های نیروهای آن نهاد به حوزه خصوصی افراد فراهم سازد، تا بیش از این شاهد وقوع جنایاتی این چنین نباشیم.
3. جوانی که دشنه بر قلب هم دانشگاهی خویش فروآورده است دست پرورده سیاست های ضد اسلامی و ضد فرهنگی تزریق شده بر جامعه دانشگاهی از سوی نهاد نمایندگی ولی فقیه دردانشگاه است. به مسوؤلین نهاد رهبری در دانشگاه ها هشداراکید می دهیم؛ که تداوم اتخاذ سیاستهای ضد اسلامی و ضد فرهنگی در قالب برنامه های اسلامی و فرهنگی پیش از اینکه آسیبهای جدی بر شالوده ها و انباشته های فرهنگ تساهل و تسامح اسلامی داشته باشد به وجود آورنده ذهنیت بسته وجهالت مابانه بر اذهان صاف انسانی میباشد.
4. هشدار مکرر ما بر مسوؤلین وزارت علوم دولت امنیتی و عوام فریب نهم است. بی شک حمایت های بی دریغ آن وزارت بی کیاست از سازمانی نظامی و تبدیل کردن آن به بلندگوی رسمی حکومت بعد از این نیز پیامدهایی این چنین ناگوار به دنبال خواهد داشت. حجت بر درایتتان همین بس که بر سیاهه اعمالتان در برخورد با دانشجویان و بر دوش نشاندن ستاره های آسمانی، ریختن خون گرم انسانی بی گناه برسنگفرش سرد دانشگاه افزون شد.
5. توصیه مجدد به روشنفکران، روحانیون آزاد اندیش، اساتید مستقل و فعالین مدنی و سیاسی این که دفاع از دانشگاه، بیش از همه وقت ضامن بقاء حرکت یکصد ساله آزادی خواهانه ملت ایران است.تخم فاشیسم اسلامی بارور شده است. تا دیروز امنیت زبان و کلام مان به تاراج رفته بود و امروز جانمان در خطر حراج. بشتابید در دفاع ازجان و کلام فرزندان دانشجوی میهن و ملت.

یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۵

نقشه ایران در زمان داریوش

این است شکوه ایران

برای دیدن کاملتر عکس روی آن کلیک کنید

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

جمعیتی که قرار است 120 میلیون شود

سازمان جهاني خواروبار و كشاورزي: مبتلايان به سوء تغذيه در ايران30 درصد افزايش يافته اند
سازمان جهاني خواروبار و كشاورزي (فائو) اعلام كرد: جمعيت افراد مبتلا به سوء تغذيه حاد در ايران با افزايش 30 درصدي طي ده سال گذشته به 7/2 ميليون نفر رسيده است. به گزارش خبرگزارياقتصادي ايران به نقل از گزارش اخير فائو با عنوان «ناامني‌غذايي در جهان»، ايران پس از يمن داراي بيشترين جمعيت مبتلايان به سوء تغذيه حاد درخاورميانه و شمال آفريقا است. 1/7 ميليون نفراز جمعيت 19 ميليون نفري يمن از سوء تغذيه حاد رنج مي‌برند . افراد مبتلا به سوء تغذيه در يمن 37 درصد از كل جمعيت اين كشور را تشكيل مي‌دهند. بر اساس اين گزارش ايران پس از يمن بيشترين جمعيت افراد مبتلا به سوءتغذيه حاد را در خاورميانه و شمال آفريقا درخود جاي داده است . تعداد افراد مبتلا به اين بيماري در ايران بالغ بر 7/2 ميليون نفر معادل چهاردرصد كل جمعيت اين كشور است. فائو در ادامه گزارش خود به رشد 30 درصدي مبتلايان به سوء تغذيه حاد در ايران طي ده سال گذشته اشاره كرد و آورده است: درحالي كه در دهه 1990 تعداد افراد مبتلا به سوءتغذيه در ايران 1/2 ميليون نفر بود، در سال‌هاي ابتدايي هزاره سوم اين رقم به 7/2 ميليون نفر رسيده است. بدين ترتيب طي ده سال 600 هزار نفر بر جمعيت مبتلايان به سوء تغذيه درايران افزوده شده است. درعين حال نسبت ميان افراد مبتلا به سوءتغذيه درسال‌هاي جاري به تعداد جمعيت تغييري نداشته و در همان سطح چهار درصد باقي مانده است. تعداد افراد مبتلا به سوء تغذيه حاد در برخي ديگر از كشورهاي خاورميانه و شمال افريقا به اين شرح است: اردن 400 هزار نفر، كويت 100 هزار نفر، لبنان 100 هزار نفر، عربستان 900 هزار نفر، سوريه 600 هزار نفر، تركيه دو ميليون نفر، امارات 100 هزار نفر، الجزاير 5/1 ميليون نفر ، مصر 4/2 ميليون نفر، ليبي 0، مراكش 9/1 ميليون نفر و تونس 100 هزار نفر .

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۵

جدايي دين از سياست

نگاهی اجمالی به سکولاریسم ، مطالب زیر برگرفته از وبلاگ سکولاریسم می باشد
سکولاريسم
سکولاريسم به صورت عمومي به مفهوم ممانعت از دخالت دين در امور عمومي جامعه‌است. اين تفکر به صورت کلي ريشه در عصرروشنگري در اروپا دارد. ارزش‌هايي مانند جدايي دين از سياست ( جدايي کليسا و حکومت) در آمريکا و لائيسيته در فرانسه بر سکولاريسم بنا شده‌استاز آنجايي‌که اصطلاح سکولاريسم در موارد مختلفي استفاده مي‌شود معني دقيق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفه سکولاريسم بر اين پايه بنا شده‌است که زندگي با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسنديده‌است و دنيا را با استفاده از دليل و منطق بدون استفاده از تعاريفي مانند خدا يا خدايان و يا هر نيروي ماوراي طبيعي ديگري بهتر مي‌توان توضيح داد. سکولاريسم بدين مفهوم يکي از دستاوردهاي مدرنيته است و يکي از پايه‌هاي اساسي سکولاريسم انساني مدرن استدر حکومت معني سکولاريسم عدم دخالت باورهاي مذهبي در امر حکومت و برتري دادن به اصول حقوق بشر بر ساير ارزشها متصور هر گروه و دسته‌اي استدر مفاهيم جامعه‌شناسي سکولاريسم به هر موقعيتي که در آن جامعه مفاهيم مذهبي را در تصميم گيريهاي خود کمتر دخالت دهد و يا اين مفاهيم کمتر موجب بروز اختلاف و يا درگيري گردد اطلاق مي‌گرددهاليئوک در سال 1896 در کتاب خود به نام «سکولاريسم انگليسي»، سکولاريسم را به اين گونه تعريف مي‌کند«سکولاريسم شيوه و قانون زيستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شده‌است و به صورت کلي براي کساني است که باورهاي مذهبي و يا خرافي را ناکافي يا غيرقابل اطمينان و يا غيرقابل باور يافته‌اند. اصول سه گانه آن عبارت است ازبهبود وضعيت زندگي با توجه به مفاهيم مادي زندگي دانش تنها مشيت در دسترس انسان استکار نيک کردن نيک است. حقيقت اين زندگي نيکو است و در جستجوي خوبي بودن فضيلت استاغلب دولت‌هاي مهم جهان اهميت سکولاريسم ودموکراسي را پذيرفته‌اند تا حدي اکه اغلب مسيحيان معتقدند که باور سکولاريسم يک باور مذهبي است که ريشه در دين مسيحيت دارد و بدين منظور به انجيل لوقا فصل 20 آيه 25 اشاره مي‌کنند. چندين کشور با جمعيت مسلمان نيز حکومت‌هاي سکولار را به حکومت مذهبي يا متأثر از مذهب ترجيح داده‌اندباور رايج در ايرانمتاسفانه در ايران اين باور غلط رواج دارد که سکولاريسم به معني نفي خدا، لا مذهبي و يا ضديت با اسلام است. در صورتي‌که همان‌طور که مشاهده مي‌کنيم سکولاريسم هيچ ارتباطي به باورهاي مذهبي و يا غير مذهبي انسان ندارد
باسپاس از نویسنده وبلاگ سکولاریسم